سالار سیف الدینی

نوشته ها و یادداشت های منتشر شده ...About Iran & Discourse of Nation

سالار سیف الدینی

نوشته ها و یادداشت های منتشر شده ...About Iran & Discourse of Nation

ناسیونالیسم قومی در قفقاز جنوبی


ناسیونالیسم قومی در قفقاز جنوبی و تاثیر آن بر امنیت منطقه



مرکز بین المللی صلح 19 آذر 1391




بیان رخداد:

منازعات و درگیری های قومی در سراسر جهان یکی از فاکتورهای مهم به تهدید صلح و امنیت بین المللی و منطقه ای بوده است. از حدود 800 گروه قومی و اقلیت مهم در جهان 285 گروه از دهه 1950 به بعد از نظر سیاسی فعال بوده اند. 70 مورد از این گروه ها ، درگیر فعالیت ها و سیاست های خشونت آمیز و مسلحانه در سراسر جهان شدند.این گروه های مسلحانه سالیان متمادی به صورت سرسختانه در برابر استقرار صلح مقاومت کردند و از این تعداد فقط شش مورد به سطح مبارزه مدنی و غیر خوشنت آمیز روی آوردند(1).

منطقه قفقاز به دلیل وجود حدود 50 گروه قومی-فرقه‌ای با تمایزهای فراوان و مذاهب مختلف از اهمیت زیادی برای بحث قومیت‌ها برخوردار می باشد.اختلافات‌ قومی یکی از دلایل اصلی بروز مناقشات و بحران‌ها در قفقاز پس از فروپاشی شوروی‌ بود است.بسیاری از اندیشمندان معتقدند که قرن 21 همانند قرن گذشته عرصه‌ تعارضات و تنازعات قومی خواهد بود و احتمالا در آینده بحران‌های قومی و هویتی‌ گسترش خواهد یافت و نظام بین الملل با منازعات و تحولات سیاسی-امنیتی بیشتری‌ مواجه خواهد شد(2).

با فروپاشی شوروی جهان شاهد دور جدیدی از رشد و شکل گیری گفتمان قومیت و ملت سازی ها بود. هر چند پس از قرار داد وستفالی و تثبت نظام دولت-ملت در بسیاری از کشورهای جهان به ویژه پس از جنگ جهانی اول ملت سازی ها متعددی انجام یافته بود و دولت های ملی جدید با فروپاشی امپراتوری ها ظهور و بروز یافته بودند اما با انتقال قدرت و جغرافیای امپراتوری تزاری به اتحاد جماهیر شوروی عملا این روند در جغرافیایی به وسعت امپراتوری روسیه تجربه نشد و یا نیمه کاره باقی ماند.

ادامه مطلب ...

پروژه ملت سازی دولتی رژیم باکو

ملت سازی در جمهوری آذربایجان

همشهری دیپلماتیک- بهمن 1390

از زمانی که بحث حاکمیت مردمی مطرح شد تا به امروز کمابیش همه دولت ها از بدو تاسیس، کوشش هایی را جهت کسب و بقای مشروعیت آغاز کرده اند. از آن جا که نظام بین الملل از دولت – ملت هایی تشکیل می شود که در واقع بازیگران اصلی این عرصه اند، دولت های علاقه مندند که از خود تصویری منسجم و متحد ارائه دهند و  اگر زمینه های این تصویر مفقود بود تمام تلاش خود را در راستای ساخت و سازمند کردن آن به کار برده اند.

ملت سازی اصطلاحی است که به برنامه های معمارانه دولت اطلاق می شود و شیوه های نامحسوس دولت ها در مرحله تثبیت برای انسجام بیشتر و کاهش کشمکش های احتمالی در آینده را شامل می شود. دولت های نو پا سعی می کنند با استفاده از شیوه هایی بر ناهمگونی متاثر از تکثر دینی،زبانی و نژادی غلبه کرده و واحد اجتماعی منسجمی ایجاد کنند.

در حوزه مشروعیت دولت – ملت نیز بحث ملت سازی [1] موضوعیت می یابد و دولت ها و یا نخبگان سیاسی خود را ناچار از کلید زدن چنین روندی می بینید. در عصر جدید که تحولات سرعت بیشتری یافته است دولت ها گاه احساس می کنند زمان کافی برای طی کردن طبیعی روند ملت شدن وجود ندارند و لازم می دانند خود راسا از طریق اعمال برخی از سیاست ها به سراغ ایجاد حس ملی در میان مردم بروند. اما نباید فراموش کرد که روشنفکران و نخبگان تنها به شرطی قادر به ساخت جوامع ملی اند که قبلا پاره ای زمینه های عینی برای تشکیل ملت وجود داشته باشد. کارل دویچ[2] تاکید دارد که برای بوجود آوردن آگاهی ملی باید چیزی از پیش وجود داشته باشد که نسبت به آن آگاهی پیدا کنیم.

این روند در کشورها بر اساس تاریخ و اسطوره های ملی شکل می گیرد و اگر چنین مشترکاتی وجود نداشته باشد دولت ها یا نخبگان حاضرند تا مرحله برساختن چنین مولفه هایی پیش روند.

در مطالعات نوین، «ملت» نه یک مفهوم ازلی و سازمند [3] بلکه برآمد یک فرآیند بلند مدت و پیچیده تاریخی دانسته می شود. میراسلاو هروک ملت را گروه اجتماعی بزرگی که نه با یک پیوند عینی بلکه با ترکیبی از چندین نوع رابطه عینی و "بازتاب ذهنی" این پیوندها می داند که در آگاهی عمومی قوام می یابد.

دولت هایی که پس از فروپاشی شوروی در آسیای میانه و قفقاز بنام "جمهوری" تشکیل شدند،تقریبا همگی فاقد تجربه اداره سیاسی و حاکمیت ملی در گذشته بودند و مهم تر این که معمولا از بافت چند گونه قومی برخوردار و در حال رقابت با همسایگان خود برای به دست آوردن اراضی بیشتر به سر می بردند. به همین سبب نیازمند یک ایدولو‍‍ژی وحدت بخش و همین طور انسجام داخلی بودند که هر دو این نیازها در تضاد با وضعیت موجود و غیبت یک ملت تاریخی جهت تبدیل شدن به تکیه گاهی برای ملی گرایی دولتی بود.

جمهوری آذربایجان نمونه بارز جامعه و دولتی بود که برای رویارویی با رقیب منطقه ای خود – ارمنستان-  نیازمند چیزی به مثابه ایدولوژی همگونساز می بود.در وضعیتی که توصیف شد این جمهوری پیش از هر چیز نیازمند ثبات داخلی و ایجاد یک دولت-ملت از درون اجتماع سنتی[4] و تبدیل آن به جامعه ای مدرن [5] و در یک کلام عبور از مردم به ملت بود. از همین رو روش ها و فرمول های مختلف ملت سازی از بدو تشکیل دولت به وسیله نهادهای حکومتی دنبال و پیگیری شد.

اولین فرآیند مرحله ملت سازی تعیین و تثبت مرزهای سیاسی است. در گام بعدی دولتها سیاست های فرهنگی و تبلیغی خاصی به کار می بستند که هدف از آن ایجاد یک ملت است. البته دولت ها معمولا وانمود می کنند همیشه ملتی وجود داشته و آن ها در حال پیش برد آرمان ها و اراده این ملت اند. با نگاه از این زاویه است که می توان به تقدم ملی گرایی بر "ملت" در شمال ارس و اران پی برد. ملی گرایان قومی این کشور تلاش وافری کردند که بعد از تثبیت مرزهای ملی،ملت منسجمی را در این جمهوری نو پا به وجود بیاورند. برخی معتقدند که روند برنامه های ملت سازانه در این جمهوری به اندازه کافی غیر محسوس و ظریف نبود. به این معنا که مراحل این پروژه بسیار سطحی،تقلیدی،برساخته و در مواردی ناموفق بود.

پروژه ملت سازی در جمهوری باکو بر اساس نظریه ابداع سنت[6] اریک هابسباوم و نماد پردازی قومی آنتونی اسمیت مرحله به مرحله قابل بررسی است. ابداع سنت مجموعه ای از رویه ها و کدگذاری هایی است که تابع اصولی صریحا یا تلویحا مورد پذیرش می باشد و ماهیتی نمادین یا عبادی دارد. این مجموعه در نظر دارد ارزش گذاری ها و هنجارهای اجتماعی را از راه تکرار به ذهن شهروندان القاء کند و اغلب حاکی از ارتباط با گذشته است و یا سعی می کند به نحوی با گذشته تاریخی ارتباط بر قرار کند مانند یادبودهای ملی،نمایش و تقدیس پرچم،تکرار و عمومی کردن نمادهایی که ملی یا قومی تصور می شوند،یکسان سازی آموزشی در مدارس از طریق القای برخی ارزش ها و... . تئوریسین های جنبش های ملت ساز که در صددند ملتی را تقریبا از هیچ بسازند و یا حس ملی را در میان مردمی گسترش دهند که قبلا وفاداری های دیگری جز وفاداری ملی الگوی عمل شان بود، معمولا به این روش ها جهت تقویت حس ملی یا ملت سازی رجوع می کنند.

اما نمادپردازی قومی روند عمیق تری را به ما نشان می دهد. اسمیت معتقد است نمی توان گروه های قومی را بر مبنای شاخص های عینی و تمایزها تعریف کرد،بلکه عنصر سازنده،درک و شناختی است که اعضای گروه هم پایگاه در مورد تجارب مشترک و  داد و ستدهایشان با دیگران بدست می آورند.این معانی و تجارب مشترک بعد از تعریف شدن برای اعضای گروه قومی به نسل های بعدی منتقل شده و به صورت خاطرات،نمادها و ارزش ها، رمزگذاری می گردد و تبدیل به اسطوره سازنده یک جامعه قومی می گردد. این روند دارای شش مولفه است: 1 – نام مشترک قومی،2- اسطوره ای مشترک که خاستگاه یا تباری قومی دارد،3- یک روایت تاریخی مشترک که در قالب افسانه،حماسه و روایت در می آید،4-  تصور برخورداری از فرهنگی یگانه و تحول ناپذیر خواه بر پایه زبان و یا خصلت جمعی،5 – وابستگی به سرزمینی خاص،6- احساس تعلق درونی دستکم در میان نخبگان. تقریبا بیشتر مراحل ششگانه بالا در بیشتر جمهوری ها تازه تاسیس شوروی سابق طی شد و سیاست گذاران باکو به شدیدترین شکل چنین پروژه ای را پیش بردند. بررسی های نمادپردازی ها،رنگ ها ،نشان های دولتی،اسطوره هایی قومی که از سوی نهاد قدرت برجسته می شوند و... همگی حکایت از پیگیری چنین برنامه هایی دارد.

ناسیونالیسم دولتی باکو، نه یک پدیده مردمی بلکه امری عمودی و بر اساس نیازهای دولتی بود که ساختار و سیاست آن در بیست سال گذشته در تصرف عده ای خاص بوده است. این گونه از ملی گرایی دولتی به شدت قومی،تهاجمی و ستیزه جو است.

بعد از جنگ سرد در حالی که بسیاری از دولت های جهان سیاست های سخت گیرانه ملی را کنار گذاشته بودند دولت های کوچک متولد شده از شوروی سابق به شدت و با عطش بسیاری به سوی ملی گرایی دولتی حرکت کردند. میروسلاو هروک در این خصوص معتقد است که "ملی گرایی- قوم گرایی" معاصر عمدتا پدیده ای مربوط به گروه های قومی و یا ملت هایی می شود که اهمیت چندانی در سطح بین المللی ندارند.هانس کوهن نیز در بررسی گونه شناسانه ناسیونالییسم بین ملی گرایی شرقی و غربی تمایز قائل می شود.در رهیافت وی ناسیونالیسم غربی در شکل مدنی بروز می یابد و ناسیونالیسم شرقی(اروپای شرقی) به صورت قومی که شکل غیرعقلانی از ملی گرایی است متبلور می گردد. به نظر می رسد هر چه به سوی شرق و ملت های نوپا و ناسیونالیسم جدید روی بیاوریم این موضوع پر رنگ می شود.ناسیونالیسم عربی،ارمنی،ترکی ،مسائل و درگیری های قومی در آسیای میانه و به تازگی مسائل جمهوری نوپای آذربایجان همگی حکایت از همین واقعیت دارد که دولت های نوپای کم توان تاکید بیشتری بر ناسیونالیسم قومی خود در داخل و یا منازعات منطقه ای دارند، اما در قبال سایر قدرت ها از توان و اراده کمتری جهت حفظ منافع ملی برخوردارند. به طوری که حتی برخی این رویه را نه یک رویکرد موثر سیاسی بلکه یک ژست سیاسی و البته پیش بردن اهداف دولت آذربایجان در داخل می پندارند.



[1] - nation building

-[2] karl deutsch

[3] -organic

[4] - community

[5] -society

[6] - invention of tradition  the

صدای پای «نوعثمانی‌گری»

اعتماد- 14 تیر 1390
پیروزی حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان در انتخابات اخیر ترکیه تا اندازه زیادی قابل پیش‌بینی بود. ترکیه با همراهی این حزب، از سال 2002 به این سو اصلاحات موفق اقتصادی و سیاسی متعددی را تجربه کرد.

تیم تکنوکرات اردوغان که اغلب از اقتصاددانان برجسته تشکیل می‌شوند، بحران اقتصادی پیش از 2002 را تا اندازه زیادی سامان داد و سعی کرد در حوزه آزادی‌های مدنی، بر دموکراسی بیشتری تاکید کند؛ چیزی که تا پیش از آن در ترکیه لاییک بی‌سابقه بود. از سوی دیگر دولت اردوغان به خوبی توانست پشتیبانی برخی از رای‌دهندگان و طرفداران احزاب رقیب از جمله در آناتولی داخلی و نیز جنوب شرق (کردنشین) را کسب کند. از سال 2002 تا 2011 سیاست خارجی ترکیه مبتنی بر تنش‌زدایی بود که در آموزه‌های احمد داوود اغلو، وزیر امورخارجه این کشور سیاست «تنش حداقلی» نام گرفته است. ضمن اینکه این رویکرد از توجه به نواحی مسلمان‌نشین سابق امپراتوری عثمانی از جمله فلسطین و بالکان غافل نبود. همین دکترین بر تنوع فرهنگی و قومی در داخل کشور با دیده مثبت و احترام می‌نگریست و زمینه را برای ایجاد دیالوگ با نخبگان ناراضی که در نواحی جنوب شرقی ریشه داشتند، آماده می‌کرد.
حزب عدالت و توسعه در چارچوب گفتمان نوعثمانی‌گری به مسائل و مشکلات داخلی و حتی سیاست خارجی نگاه کرد و این خود رهیافتی به جامانده از سنت سیاسی حزب رفاه به رهبری نجم‌الدین اربکان محسوب می‌شود. مواجهه شدیداللحن اردوغان در اجلاس داووس (درسویس) با شیمون پرز پیرامون جنگ غزه که به بحران «یک دقیقه» معروف شد، نشانه رسمیت یافتن این رویکرد بود. در مقابل این اقدامات که شدیدا مورد پسند توده مردم قرار می‌گرفت، احزاب و سازمان‌های لاییک پاسخ و جایگزینی نداشتند، هر چند تلاش‌های نظری در راستای بازتولید نو‌کمالیسم از سوی نیروهای مخالف انجام شد و مقاله‌یی تحت همین عنوان در خروجی سایت مرکز تحقیقات بروکینگز قرار گرفت، اما این تکاپوها در برابر ایده‌های اردوغان که به هر حال یک جامعه بازتر و شهروندمحورتر را هدف قرار می‌داد، کم‌تاثیر بود. آنچه که ساعتی بعد از اعلام نتایج انتخابات به سخنرانی پیروزی یا «بالکن» معروف شد، نقطه اوج و اعلام علنی سیاست نوعثمانی‌گری در ترکیه خوانده می‌شود. اردوغان در این سخنرانی پیروزی خود را به مردم اردن، مصر، تونس، شام، سارایوو و قبرس تبریک گفت و تاکید کرد که امروز نه تنها ازمیر و دیاربکر، بلکه نابلس، جنین، رام‌الله، غزه و بیت‌المقدس نیز پیروز شده‌اند!این جغرافیا ترسیمی گذرا از نقشه امپراتوری عثمانی بود ولی احزاب لاییک، از چنین رویکردی به هیچ‌وجه راضی به نظر نمی‌رسند. از نظر آنها این پیروزی یک پیروزی بین‌المللی نبود و فقط شهروندان ترکیه بودند که به حزب عدالت و توسعه رای داده بودند و موفقیت اردوغان خارج از اراده مردم تونس، رام‌الله و... شکل گرفته بود. آنها از آسیب دیدن ساختار ملی ترکیه در صورت ادامه چنین روندی به شدت نگرانند و از سوی دیگر به حمایت غرب از اردوغان خوش‌بین نیستند. لاییک‌ها دکترین نوعثمانی‌گری داووداغلو را هم بلند‌پروازانه می‌پندارند و هم از تاثیر معکوس آن بر امنیت ملی واهمه دارند. داوود اوغلو پیش از انتخابات در مصاحبه با واشنگتن پست به توجه مجدد ترکیه بر کشورهای برآمده از عثمانی تاکید کرده و جمهوری ترکیه را میراث‌دار عثمانی نوین دانسته بود که باید نگاهش به کشورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی! باشد. تئوریسین‌های عدالت و توسعه احساس می‌کنند با داشتن حمایت غرب و ارایه چهره‌یی معتدل و معقول‌تر از کشور می‌توانند راه جدیدی بر توسعه این کشور باز کنند و احتمالا نفوذ مدنظر آنان، بیشتر جنبه اقتصادی دارد تا سیاسی. ترکیه درآمدهای قابل توجهی از توریسم و سرمایه‌گذاری جهان عرب را در چند سال گذشته بویژه پس از پشت سر گذاشتن «بحران کشتی مرمره» با اسراییل به دست آورده است. سود حاصل از صادرات کالاهای تولیدی ترکیه (حتی در حوزه محصولات فرهنگی و سینمایی) به کشورهای عرب، بالکان و آسیای مرکزی شادابی بخشی از اقتصاد ترکیه را تضمین می‌کند. در کنار این بده بستان‌های فرهنگی، محبوبیت این کشور نیز در خاورمیانه افزایش می‌یابد و به همین میزان قدرت چانه‌زنی آنکارا با غرب، درباره مسائل حساس بویژه شمال عراق (که برای ترکیه از نظر ژئوپلتیک اهمیت حیاتی دارد) افزایش خواهد یافت. به هر روی طیب اردوغان ترکیه را وارد یک فرآیند سیاست دموکراتیک کرد که شاید مهم‌ترین تجربه صد سال گذشته پس از تشکیل جمهوری برای این کشور باشد، چیزی که بازگشت از آن غیرممکن است و اکنون تضمین‌های کافی برای پایدار ماندن این تجربه وجود دارد، اما شاید همین سیاست نوعثمانی‌گری در صورت تغلیض تبدیل به چشم اسفندیار حزب عدالت و توسعه شود.

MHP

حزب حرکت ملی

M.H.P

 طرح نو

 

●درآمد

اندیشه ی سیاسی پان ترکیسم (1) از ایدئولوژی هایی بود که در پایانه های حکومت  امپراتوری عثمانی میان نخبگان سیاسی ترک شکل گرفت و گسترش یافت.این اندیشه بر پایه ی تصورات تاریخی و فرهنگی و عمدتا زبانی در صدد متحد کردن همه ی ترکان جهان در یک کشور و در زیر یک حکومت بنام دولت بزرگ توران بزرگ یا ترکیه بزرگ می بود.عمده تاکید پان ترکیست ها در شناسایی و تعریف عنصر ترک بر پایه و اساس زبان مشترک ترکی شکل گرفته است و براین باور است که هر مردمی به این زبان گفتگو کرده یا می کنند وابسته به ملت ترک می باشند.این ایده که ترکان ملتی بزرگ و هم خون مغولان می باشند و در گذشته امپراتوری های نیرومندی را شکل داده اند نخستین بار از سوی نویسندگان غیر ترک و عمدتا یهودی ارائه گردید.چراکه در امپراتوری بزرگ عثمانی  که متشکل از نژادها و ملتهای گوناگون بود،چندان اهمیتی و تاکیدی بر عنصر ترک و زبان ترکی وجود نداشت.چنانکه بسیاری از یونانی ها و اروپایی ها همانند وزیر بزرگ سلطان سلیمان قانونی ( ابراهیم) از مسیحیان مسلمان شده بودند که وارد دربار شده بودند و بسیاری دیگر از امپراتورهای عثمانی از مادران روس و اروپایی متولد شده بودند....

ادامه مطلب ...

بنیاد های موقوفه آلمانی در ترکیه

بنیاد های موقوفه آلمانی در ترکیه

روزنامه مردم سالاری

 

 

در عرصه ی نوین سیاست جهانی سرمایه گذاری های غیرمستقیم دولتها در کشورها و مناطق حساس جهان سهم عمده ای را در سیاست خارجی، نصیب خود کرده است.همچنانکه در سالهای گذشته گواه بودیم بنیادهای موقوفه ی امریکایی و غربی در دگرگونی وضع کشورهایی چون گرجستان ، قرقیزستان  و اوکراین و... نقش تعیین کننده ای داشتند .بنیاد صهیونیستی سوروس و انستیتو جامعه ی باز ( وابسته به میلیارد ر یهودی جرج سوروس )در ارایه ی تئوری های دگرگون ساز اجتماعی که بعد ها در جوامع شرقی به انقلابهای رنگین یا براندازی نرم معروف شد تخصص بالایی دارند.اینگونه موسسات و بنیادها در آغاز با هدف گسترش دموکراسی در کشور مورد نظر مستقر شده و پس از نفوذ در لایه های اجتماعی و میان سیاستمداران و دانشگاهیان و صرف هزینه های گزاف در مواقع لزوم اقدام به تغییر رژیم کشورها در جهت منافع سیستم استعماری مورد نظر می کنند.تا کنون کشورهای نوپایی چون گرجستان، قرقیزستان،اوکراین ،ایران شمالی (جمهوری آذربایجان) و ... مورد بررسی بنیادهای سیاسی چون سوروس و آمریکن اینترپرایز بوده است.بویژه ایران شمالی به جهت قرار گرفتن در حساس ترین منطقه ی قفقاز جنوبی و دسترسی به منابع هیدروکربنی  ِ دریای ِ مازندران از یکسو و نداشتن دولتی توانمند و پاسخگو از سوی دیگر برای دولتهای سرمایه داری بسیار جذاب به نظر می آید. موسسه ی سوروس تا سال 2005 بیست میلیون دلار به احزاب غرب گرای مخالف دولت در جمهوری آذربایجان کمک مالی نموده و در گرجستان نیز مبالغ هنگفتی صرف تغییر رژیم ادوارد شوارد نادزه نمود. (1)

ادامه مطلب ...